پردیس سینمایی ویلاژتوریست مشهد تعطیل شد! (۱۱ دی ۱۴۰۳) انتشار فصل دوم «بازی مرکب» با دوبله فارسی فاطمه هاشمی درباره تابوشکنی جوکر بانوان: می‌‎خواستم در کاری پرچالش برای مدیران حضور داشته باشم! آخرین خبر‌ها از ساخت سریال‌های زیرخاکی و پایتخت مستند دریاشوب روی آنتن شبکه سه + زمان پخش تقاضای عفو الهه محمدی و نیلوفر حامدی درگذشت آنگوس مک‌اینز، بازیگر کانادایی، در هفتادوهفت‌سالگی فیلم سینمایی باد وحشی با بازی نوید محمدزاده در مرحله پیش‌تولید لیلا حاتمی، امین حیایی و حامد بهداد؛ پرکارترین بازیگران احتمالی فجر ۴۳ گزارشی از نمایشگاه «نقش خیال دوست» در نگارخانه رضوان مشهد سریال انیمیشن گروه لندی در راه تلویزیون + زمان پخش جشنواره مردمی فیلم عمار و حضور پررنگ فیلم‌سازان مشهدی اهدای جایزه جشنواره دسینه آرژانتین به انیمیشن پیانو پاپان دعواهای برد پیت و آنجلینا جولی پس از ۸ سال فیلم سینمایی ایستاده در غبار در شبکه نمایش + زمان پخش اسامی آثار نهایی بخش «مرور تئاتر ایران» جشنواره تئاتر فجر اعلام شد انتشار ۲ رمان «ناقوس نیمه‌شب» و «آوای باد» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ مجید درخشانی، آهنگساز و نوازنده پیشکسوت تار، روی صحنه می‌رود مراسم بزرگداشت مسعود کیمیایی در تهران برگزار شد
سرخط خبرها

آموزش داستان نویسی | از سنگ و آب و شیاطین دیگر (بخش اول)

  • کد خبر: ۳۰۷۷۸۴
  • ۰۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۱
آموزش داستان نویسی | از سنگ و آب و شیاطین دیگر (بخش اول)
در این جهان داستانی، وقایعِ روزمره و پیش‌پاافتاده‌اند که روایت و درونیات و دغدغه‌های شخصیت یا شخصیت‌ها را می‌سازند و اجزای قصه با همین واحد‌های پیکسلی ریز شکل می‌گیرند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ وقتی به مقوله «شخصیت‌پردازی» در داستان می‌رسید، این خیلی مهم است که پیش‌تر به دیدگاهی درباره انسان رسیده باشید، ولو این دیدگاه محدود به یک حس یا تصور باشد. بله؛ حتی همین‌قدر سطحی بهتر از نداشتن دیدگاه و گیج‌و‌گول بازی‌کردن در زمین شخصیت و شخصیت‌پردازی است.

اغلب نویسنده‌های بزرگ و کاردرست آثار خودشان را برمبنای دیدگاهی فلسفی و اندیشه‌ای مشخص پیش می‌برند. برای فلان نویسنده، انسان موجودی است که می‌تواند علیه سرنوشت و شرایطی که دارد طغیان کند، مسیر زندگی را تغییر دهد و خودش و اطرافیانش را متحول کند.

قاعدتا جهان داستانی این نویسنده پر از اتفاقات عظیم سونامی‌مانند است. آدم‌های این دنیا قادرند کوه‌ها را به‌حرکت درآورند و ممکن است فردا در دنیایی متحول‌شده و کاملا متفاوت با امروز بیدار شوند. برای نویسنده دیگر، انسان بیشتر به یک کلاف درهم‌پیچیده می‌ماند که تکلیفش حتی با خودش هم مشخص نیست، به‌دور خودش می‌گردد و شرایط و رخداد‌های کوچک است که مثل آینه عمل می‌کند و او را در مواجهه با خودش قرار می‌دهد و راه شناخت را برایش باز می‌کند. 

در این جهان داستانی، وقایعِ روزمره و پیش‌پاافتاده‌اند که روایت و درونیات و دغدغه‌های شخصیت یا شخصیت‌ها را می‌سازند و اجزای قصه با همین واحد‌های پیکسلی ریز شکل می‌گیرند؛ و یکی‌دیگر ممکن است انسان را موجودی ساکن و بدون هیچ چیز جذاب یا هیجان‌انگیزی ببیند. در نگاه این نویسنده، جهان انسانی چیزی شبیه به معدن سنگ است: نه اتفاقی خارق‌العاده رخ می‌دهد و نه انسانی قادر است از پوسته خودش فراتر برود. در جهانی تا این‌اندازه منجمد تکلیف عنصر شخصیت‌پردازی از همان ابتدا مشخص است.

نمونه‌هایی خیلی بیشتر همراه با ارجاع به فلان کتاب و بهمان داستان را می‌شود اینجا لیست کرد و سیاهه‌ای بی‌انت‌ها از آنها درست کرد، اما صحبت از این است که درنهایت باید برسیم به این سؤال اساسی که در جهان داستانی شما وجود و ماهیت انسان چطور تعریف می‌شود. چه دیدگاهی به انسان و مسائل انسانی هست؟ سرنوشت او را چطور می‌بینید؟ و اصلا به‌نظر شما مسئله مهم انسان در دنیای فعلی چیست؟

جواب‌دادن به این سؤالات تکلیف شما را با معنای داستان و هدف از شخصیت‌پردازی مشخص می‌کند. اما نباید فکر کنید که حتما باید درگیر مسائل پیچیده فلسفی شوید؛ گاهی همه‌چیز را می‌شود خیلی ساده پیش برد. در اینجا بگذارید یک خط بکشیم و شخصیت‌های دنیای داستان را به دو دسته تقسیم کنیم: «شخصیت‌های پویا» (dynamic character) و «شخصیت‌های ایستا» (static character).

شخصیت‌های ایستا در داستان آن دسته از آدم‌هایی هستند که درطول خط روایت شما هیچ تغییری نمی‌کنند و از ابتدای داستان تا انتهای آن همانی هستند که بودند. از این نمونه‌ها، مثال‌های زیادی وجود دارد که با ارجاع به حافظه خودتان می‌توانید به‌یاد بیاورید. مثلا، شخصیت «جرج» (شوهر زن) در داستان مشهور «گربه زیر باران» از همینگوی، یا شخصیت زن در داستان «یک روز خوش برای موزماهی» از جی. دی. سلینجر.

شخصیت‌های ایستا در داستان کارکرد‌های مختلفی دارند. اول‌از‌همه اینکه ممکن است در داستان شما یک یا چند شخصیت وجود داشته باشند که هدف شما برای روایت نیستند. طبیعتا صرف انرژی و طراحی خط تحول آنها و زندگی‌شان کاری بیهوده است؛ برای‌همین، آنها نقش گیره را برای جهان داستانی شما و شخصیت اصلی بازی می‌کنند. دوم اینکه شخصیت‌های ایستا، چون تداعی‌کننده شکل عمومی آدم‌ها هستند، به باورپذیری داستان کمک می‌کنند، از‌این‌جهت که اکثر آدم‌هایی که در زندگی سراغ داریم آدم‌هایی بدون تحولات بزرگ و شاخص در دنیای درونی و بیرونی‌شان هستند.

برای‌همین است که شخصیت‌های ایستا کمک می‌کنند جهان داستان شباهت بیشتری با جهان واقعی داشته باشد. سوم اینکه شخصیت ایستا نشانی از مقاومت بیمارگونه انسان دربرابر بهترشدن است؛ گاهی که یک تغییر کوچک هم می‌تواند به حل‌شدن مسائل انسانی کمک کند، خیلی‌ها آن را از خودشان و جهان دریغ می‌کنند.

فیلمی که در این لحظه به ذهنم می‌آید فیلم «سنگ» (۲۰۱۰ ,Stone) است، ساخته جان کوران، با بازی ادوارد نورتون درمقابل رابرت دنیرو. این فیلم چندان فیلم مهمی نیست، آشوب و حتی سروصدای چندانی هم به‌پا نکرده، فرم آن‌چنان به‌خصوصی هم ندارد، اما انتقال این مفهوم که قابلیت تغییر در انسان ستودنی است از آن فیلمی دوست‌داشتنی و سرگرم‌کننده ساخته است.

در این فیلم می‌بینیم که شخصیت اصلی فیلم خودش را درمعرض یک تغییر درونی و درنهایت بیرونی قرار می‌دهد و این درحالی است که اطرافیان او همیشه خودشان را درگیر با عادت‌های کثیف و شرایط متعفّنِشان نگه‌داشته‌اند و شخصیت اصلی درست مانند آبی است که از روی این سنگ‌ها عبور می‌کند. (تعبیر «سنگ» در این فیلم برگرفته از «انجیل» است.)

درادامه به‌سراغ دنیای شخصیت‌های پویا می‌رویم.

با احترام عمیق به دکتر اریک برن، روان‌شناس بزرگ که بخشی از تاریکی‌های جهان را روشن کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->